قفل جمل شکسته شد
راه فرار که بسته شد
همه بهم میگفتن این
شاهکار حسنه
عایشه سر به زیر شده
خورده زمین اسیر شده
اون که کشید توی نبرد
قدار حسنه
بروبه میدون و بگیرازتن جون و
چقده وحشتناکه این حجمه ی خون و
آره کندن سرشد واسه توقانون و
ثابت شد جمل قد قطعت یدک
دشمنای تورفتن تک به تک به درک
حالا وقتشه که سرفرازی کنی
بپاشی روی زخم عایشه تونمک
مولا مولا حسن
صلحی فراتر از قیام
شد تا ابد علی الدوام
یه گوشه از حماسه و
طوفانه حسنه
خطبه میخونه با تشر
کلامشم داره خطر
صلاحی که مهیب تره
چشمانه حسنه
برو به صفین توی همین حین
دوتا حیدرودیدن همشون به عین
یکیشون تو بودی یکی هم حسین
همه خیره شدن روی این دوتا یل
چه قیامتی کردن مثل جنگ جمل
دو برادری که محشرن بخدا
خیلی مثل علی ان توی حرف و عمل
مولا مولا حسن
تو لشکره هول و ولا
امد دلیر مجتبی
یکی داریم مثل حسن معلومه قاسم
کابوس هر چی شامی
مثل علیِ نامی
ارزق و چهار تا پسرش محکومه قاسم
برو به پیکار تیغتو بردار
با همین سنِ کم شدی یه کرار
رو سرشون میدون شده چه آوارو
مثل صاعقه ایی میری تو هر طرف
حمله هات طوفانی مثل شاه نجف
حتی دشمن تو هو کشید به شما
وقتی ضربه هات آقا مینشست به هدف
یاقاسم یا قاسم